صفحات تنهایی من

چندان که گفتم غم با طبیبان/درمان نکردندند مسکین غریبان

صفحات تنهایی من

چندان که گفتم غم با طبیبان/درمان نکردندند مسکین غریبان

again..

 

ایوان خانه‌ام‌
به وسعت قبری است‌
از آفتاب و خاک‌
نشسته‌ام به وسعت قبر
و منتظرم‌
که دست رهگذری‌
ادامه‌ی دستانم باشد
و قفل خانه را بگشاید
صدای خسته‌ی کفشی می‌آید
صدای تیزی زنگ‌
از قعر پلکان‌
مهمانی آمده‌ست بگوید
امروز هم هوا دوباره گرفته ست‌
امروز هم هوا دوباره خراب است‌



در این سکون سکوت آلود
پیکار پلکان را
یاران بر خود
با رنج این خبر سال‌های سال
هموار می‌کنند
امروز هم هوا دوباره گرفته‌ست‌
امروز هم هوا دوباره خراب است‌